پرورش کودکان غیر رقابتی



والدین چگونه میتوانند در این دنیای رقابتی، فرزندانی غیر رقابتی پرورش دهند؟


رقابت برای اعتماد به نفس کودکان نقش مخربی دارد، با یادگیری تداخل دارد، روابط را به هم میزند و برای اوقات خوبی داشتن نیز هیچ ضرورتی ندارد.

اما چگونه میتوانید کودکی را در فرهنگی پرورش دهید که هنوز این مسائل را درک نکرده است؟

برای این سوال پاسخ آسانی وجود ندارد. اما یک پاسخ قطعا اشتباه وجود دارد: دختر یا پسر خود را رقابتی تربیت کنید تا متناسب با این دنیای رقابتی باشند. این مسئله به خاطر تمام دلایلی که ذکر شد مطلوب نیست و به نوعی سم رقابت را به نسل های دیگر منتقل کردن است.

کودکان میتوانند رقابت را بیاموزند و برای الزام های مخرب آن آماده شوند بدون اینکه از آنها مراقبتی در برابر این خطرات صورت گیرد. باید آنها را از رقابت حفظ کرد. درست همان طور که درباره ی سوء مصرف مواد و رانندگی خطرناک به آنها هشدار میدهیم.

میتوانید تصمیم بگیرید قدری با این مسئله سازش کنید تا در دنیایی که این همه بر رقابت تاکید میشود، فرزندتان طرد نشود یا اینکه مورد تمسخر دیگران قرار نگیرد. اما حداقل میتوانید بر اساس دانشی که درباره ی رقابت دارید تصمیم بگیرید.

میتوانید با همکاری والدین دیگر و معلمان فرزندتان کمک کنید تا این ساختاری که یکی را علیه دیگری ترغیب میکند بر هم بزنید. برای این کار میتوانید سری به مدارس مشارکتی یا اردوهای تابستانی بزنید و فضای حاکم بر آنها را از نزدیک ببینید.

برای کاهش رقابت و نگرش رقابتی در خانه:

  • عمکرد کودک را با خواهر و برادرش یا همکلاسی هایش مقایسه نکنید. او را با زمانی که خودتان کوچک بودید هم مقایسه نکنید.

  • در خانه مسابقه ایجاد نکنید: ( کی میتونه زودتر از همه بشقاب ها رو خشک کنه؟) مواظب صحبت هایتان باشید: ( بهترین دختر دنیا کیه؟) جملاتی این چنین مشوق فرهنگ رقابت در جامعه هستند.

  • هیچ وقت برای علاقه و پذیرش خود نسبت به فرزندانتان شرطی نگذارید. فقط این کافی نیست که بگویید: ( عزیزم همین که میبینم تلاش میکنی کافی است). چون فرزند شما حس میکند که وقتی بر هم سن و سالانش پیروز میشود نگرش شما نسبت به او کاملا فرق میکند.

پرورش کودکانی شاد، سالم و خلاق به ساختن جامعه ای بهتر کمک میکند. گام اول برای کسب هر دوی اینها این است که بپذیریم ارزش هایی که برای رقابت قائل میشوند افسانه است. راههای بهتری برای زندگی فرزندان ما و حتی خودمان وجود دارد!

Alfie Kohn

متنی علیه رقابت

مسابقه آغازی برای دشمنی است.

با تعریفی که از مسابقه وجود دارد، همه نمیتوانند برنده ی مسابقه باشند. اگر یک کودک برنده شود دیگری نمیتواند.

این مسئله به این معنا است که هر کودک دیگران را به عنوان مانعی بر سر راه موفقیت خود میبیند. این درس واقعی ای است که فرزندان ما در یک محیط رقابتی می آموزند.

رقابت موجب حسادت نسبت به برندگان و اخراج بازندگان میشود. در زبان ما بازنده کلمه ی زشتی است.

رقابت به نوعی شکاک بودن نسبت به بقیه را تشویق میکند و مانع این میشود که دیگران را به عنوان دوست یا همکار خود ببینیم. حتی کسانی که امروز رقیب من نیستند ممکن است فردا رقیب من شوند.

البته این موضوع به معنای این نیست که رقیب ها همیشه از هم بیزار خواهند شد،اما میدانیم که تلاش برای شکست دادن دیگری منجر به ایجاد اعتماد هم نمیشود. این کار خیلی غیر منطقی است که به کسی اعتماد کنیم که پیروزی اش را از شکست ما بدست می آورد.

در بهترین حالت رقابت منجر به این میشود که دیگران را با تنگ نظری ببینیم و در بدترین حالت تهاجمی آشکار است. روابط موجود تیره و تار میشود و دوستی هایی که تازه دارند شکل میگیرند اغلب از بین میروند.

تحقیقاتی که در کتاب« بدون مسابقه: موردی علیه رقابت» آورده شده است کمک میکند که اثرات مخرب شرایط برد/باخت را نشان دهد.

وقتی کودکان رقابت میکنند کمتر میتوانند دیدگاه دیگران را دریابند و نمیتوانند خودشان را به جای کس دیگری بگذارند. یک مطالعه به طور قطعی ثابت میکند که کودکان رقابتی کمتر با دیگران همدلانه رفتار میکنند.

مطالعه ی دیگری نشان داده است که کودکان رقابتی کمتر بخشنده و سخاوتمند هستند.

همکاری به طرز حیرت آوری برای ایجاد ارتباط موثر موفقیت آمیز است و اعتماد کردن به دیگران و پذیرش کسانی که با ما متفاوت هستند را به کودک می آموزد.

رقابت با این اهدافی که بر شمردیم، تداخل دارد و اغلب منجر به رفتار ضداجتماعی محض میشود. انتخاب با ما است: میتوانیم کودکی که تقلب میکند یا رفتار خشونت آمیز نشان میدهد را تنبیه کنیم و یا میتوانیم با این واقعیت روبه رو شویم که خود رقابت مسئول چنین رفتار زشتی است.

مطالعات نشان میدهند رقابت در گروهها هم هیچ مزیتی ندارد و کودکان مجبور نیستند برای اینکه لذت همراهی و رفاقت را بفهمند در برابر دشمن مشترکی قرار بگیرند. همکاری واقعی نیازی به غلبه بر گروههای دیگر ندارد.

لذت بردن به این معنا نیست که زمین بازی را به میدان جنگ تبدیل کنیم. وقتی در این باره می اندیشید متوجه میشوید که این موضوعی قابل تامل است. ما در واقع داریم راهی به کودکان خود نشان میدهیم که برای اینکه اوقات خوشی داشته باشند باید در بازی هایی که ساختار پیچیده ای دارد شرکت کنند و یک فرد یا تیم دیگر را شکست دهند.

یکی از اولین بازی هایی که کودکان ما می آموزند را در نظر بیاورید.صندلی بازی:

در هر دور یک صندلی را بردارید تا اینکه برنده ی از خود راضی سرانجام بنشیند و بقیه از بازی خارج شوند. شما این صحنه را در جشن های تولد دیده اید که آهنگ متوقف میشود و یکی می بازد و میرود پیش بچه های ناراضی دیگر مینشیند. این شیوه ای است که کودکان باید از بازی لذت ببرند!

تری اورلیک، یکی از متخصصان کانادایی بازی ها پیشنهاد میکند که هدف این بازی را تغییر دهید.به شکلی که از بچه ها بخواهیم روی صندلی هایی که در هر مرحله کم میشوند بنشینند. در انتها ۷-۸ بچه ی شاد داریم که میخندند و با جیغ و داد تلاش میکنند روی تنها صندلی باقیمانده بنشینند. به همهع خوش گذشته است و هیچ برنده و بازنده ای هم در کار نیست.

آنچه که درباره ی صندلی بازی صدق میکند درباره ی همه ی سرگرمی ها و تفریحات دیگر نیز درست است. با کمی ابتکار میتوانیم بازی هایی طراحی کنیم که مانع در خود بازی است نه اینکه شخص دیگر یا تیم دیگر مانع ما باشد.

کودکان میتوانند ورزش کنند و کار گروهی و همکاری و هیجان را تجربه کنند بدون اینکه نیازی به رقابت وجود داشته باشد. بازی های اشتراکی زیادی هست که به همه اجازه میدهد تا با هم کار کنند بدون اینکه به دشمنی نیاز باشد.

هنگامی که اورلیک به گروهی از بچه ها بازی های غیر رقابتی را آموزش میداد دو سوم از پسرها و همه ی دخترها این بازی ها را به بازی هایی که کسی در مقابلشان باشد ترجیح میدادند.

اگر ایده ی فرهنگ ما این است که اوقات خوش داشتن یعنی رقابت، ممکن است فقط به این دلیل باشد که ما خودمان تلاش نکرده ایم که چیزی را جایگزین این بازی ها بکنیم.

The case against competition. Alfie Kohn

رقابت


وقتی صحبت از رقابت میشود، معمولا دو انگیزه ی مورد قبول به ذهن میرسد. ایجاد اشتیاق بیشتر و ایجاد آمادگی بیشتر. اولین دیدگاه این است که هر چه بیشتر خودمان و فرزندانمان را در رقابت غوطه ور سازیم بهتر است. رقابت برای شخصیت آنها سازنده است و پیشرفت و تعالی ساز است.

موضع دوم نشان میدهد که جامعه ی ما به مدام به خاطر اول شدن و رقابت ها تحت فشار است. ما هر روز کودکان خود را تحت فشار قرار میدهیم که بیش از توان خود تلاش کنند و بیش از حد سریع عمل کنند تا برنده شوند. این دیدگاه اصرار دارد که رقابت اگر در سطح معقولی به کار گرفته شود سالم و سرگرم کننده است.

من قبلا با نظر دوم موافق بودم اما پس از چندین سال تحقیق و مطالعه در زمینه های روان شناسی، جامعه شناسی، زیست شناسی، آموزش و زمینه های دیگر؛ الآن متقاعد شده ام که هیچ کدام از نظرات بالا صحیح نیست.

رقابت در کل چیز خوبی نیست.

نه به خاطر اینکه ما از آن به درستی استفاده نمی کنیم یا بیش از حد آن را به کار میبریم، بلکه مشکل خود رقابت است. بهترین مقدار رقابت برای کودکان وجود ندارد. بهترین مقدار، هیچ است و رقابت سالم در واقع یک عبارت متناقض است.


چیزهایی وجود دارد که نه تنها استفاده ی بیش از حدشان بد است بلکه ذاتا مخرب هستند. رقابت، که معنای ساده ی آن این است که یک نفر فقط به شرط شکست دیگران میتواند موفق شود یکی از همان مسائل است که ایرادی درونی دارد. در واقع رقابت همیشه غیرضروری و نامناسب است چه در مدرسه، چه در بازی و چه در خانه.

یک لحظه به هدف هایی که برای فرزندانتان در نظر دارید بیاندیشید:

احتمالا میخواهید در آنها اعتماد به نفس را پرورش دهید تا خودشان را به عنوان انسانی خوب بشناسند. میخواهید موفق باشند . به بهترین چیزهایی که میتوانند برسند. میخواهید روابطشان توأم با عشق و حمایت باشد و میخواهید از زندگی خود لذت ببرند.

همه ی اینها اهداف خوبی است اما رقابت نه تنها برای رسیدن به این اهداف لازم نیست بلکه مخالف اینهاست.

رقابت برای اعتماد به نفس مثل شکر برای دندان است!

بیشتر انسان ها در اکثر رقابت هایی که دارند می بازند و معلوم است که این باخت ها با اعتماد به نفس افراد چه میکند. حتی پیروزی در چنین رقابت هایی هم آن چنان آموزنده نیست. فقط برای چند لحظه بچه های دیگر با حسرت به برنده نگاه میکنند و همه چیز تمام میشود.

مطالعات نشان داده اند احساس ارزشمندی نسبت به خود وابسته به منابع خارجی ارزیابی به عنوان نتیجه ی رقابت است. در واقع ارزش شما با کاری که انجام میدهید سنجیده میشود و از آن بدتر، شما به نسبت آدم هایی که پشت سر گذاشته اید ارزیابی میشوید. هر چه افراد بیشتری را شکست دهید جای بهتری به دست می آورید.

در یک فرهنگ رقابتی به کودک گفته میشود که خوب بودن تو کافی نیست. تو باید بر دیگران پیروز شوی. موفقیت مترادف با پیروزی تعریف میشود اگرچه اینها دو مفهوم کاملا متفاوت هستند.

اگر بخواهیم از دریچه ی روان شناسی به این موضوع نگاه کنیم کل ماجرا تبدیل به یک دور باطل میشود. هر چه کودکی بیشتر رقابت کند و پیروز شود به رقابت بیشتری احتیاج دارد تا احساس خوبی نسبت به خود داشته باشد.

وقتی من این ایده را در تلویزیون مطرح کردم، پسر هفت ساله ای همراه من در آن برنامه ی تلویزیونی حضور داشت. او قهرمان تنیس بود و از وقتی دو ساله بود در اکثر رقابت ها پیروز شده بود. در پایان برنامه ها یکی از تماشاگران از او پرسید که وقتی شکست میخورد چه احساسی دارد. او سرش را پایین انداخت و با صدای آرامی گفت: خجالت میکشم.

این بحث به این معنا نیست که کودکان نباید نظم و پشتکار را یاد بگیرند و نباید آنها را برای موفق شدن تشویق کنیم. حتی برای آنها خوب است که گاهی با شکست نیز آشنا شوند. اما هیچ کدام از اینها به برد و باخت احتیاج ندارد. موضوع مدنظر ما دیگری را شکست دادن و ترس از شکست خوردن است.

وقتی فعالیت ها در کلاس های درس و زمین ورزش و فضاهای دیگر بر اساس شراکت باشد نه بر اساس رقابت، بچه ها احساس بهتری نسبت به خودشان پیدا میکنند. آنها با یکدیگر کار میکنند نه اینکه در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. کار کردن با دیگران را یاد میگیرند نه علیه دیگران. اعتماد به نفسشان موقوف به برنده شدن در هر مسابقه ی کوچکی نمیشود. این اتفاق خوبی است که اعتماد به نفس بچه ها را بازیچه ی هر آزمون و مسابقه ی کوچکی نکنیم.

کودکان به رغم رقابت موفق میشوند نه به خاطر رقابت!

بسیاری از ما با این باور بزرگ شده ایم که خودمان بهترین عملکرد ها را در رقابت و مسابقات داریم و اگر رقابت نبود ما آدم های متوسط یا تنبلی میشدیم. این باوری است که جامعه ی ما در حد ایمان به آن باور دارد. و این باور غلطی است.

شواهد خوبی وجود دارد که نشان میدهد بهره وری در محل کار در نتیجه ی رقابت کاهش می یابد. این پژوهش در کلاس قانع کننده تر نیز هست.

دیوید جانسن استاد روان شناسی دانشگاه مینه سوتا با کمک همکارانش همه ی تحقیقاتی که درباره ی رقابت انجام شده است را از سال ۱۹۲۴ جمع آوری کرده است . ۶۵ مورد از این تحقیقات یافته اند که دانش آموزان وقتی مشارکتی کار میکنند خیلی بیشتر می آموزند تا وقتی که رقابتی کار میکنند. هشت مورد از تحقیقات بر عکس این موضوع را نشان میدادند و ۳۶ مورد دیگر تفاوت خاصی میان این دو تشخیص ند اده بودند. هر چه وظایف یادگیری پیچیده تر میشود کودکان در محیط رقابتی بدتر عمل میکنند و افت تحصیلی بیشتری دارند.

ترزا آمابیل روان شناس دانشگاه برندیس بیشتر به موضوع خلاقیت علاقه مند بود. در یکی از تحقیقاتش از دانش آموزان خواست که یک کلاژ احمقانه بسازند. بعضی ها برای جایزه به رقابت پرداختند و دیگران انگیزه ای برای جایزه گرفتن نداشتند و فقط میخواستند از کاری که انجام میدهند لذت ببرند. هفت هنرمند به طور فردی کار دانش آموزان را ارزیابی کردند. مشخص شد کسانی که تلاش کرده بودند برنده شوند کلاژهایی ساخته بودند که نسبت به کار بقیه کمتر خلاقانه بود و تنوع و پیچیدگی کمتری داشت.

محققان یکی پس از دیگری در سراسر کشور به این نتیجه رسیده اند که وقتی آموزش تبدیل به یک مبارزه ی رقابتی میشود کودکان بهتر یاد نمی گیرند. چرا؟ اولین دلیل این است که رقابت اغلب برای دانش آموزان اضطراب ایجاد میکند که مانع تمرکز میشود. دوم اینکه رقابت مانع به اشتراک گذاشتن چیزهایی که یادگرفته اند میشود و بنابر این دانش آموزان نمیتوانند از یکدیگر یاد بگیرند.

در نهایت تلاش برای اولین نفر بودن، آنها را از توجه به چیزهایی که باید یاد بگیرند منحرف میکند. این موضوع ممکن است متناقض به نظر بیاید اما وقتی دانش آموزی بر جایزه گرفتن متمرکز میشود کمتر به کاری که دارد انجام میدهد علاقه مند میشود. در نتیجه عملکرد کاهش می یابد.

اشکالی ندارد که دستاورد های دانش آموزان را با یک استاندارد خاصی بسنجیم و گزارشی از عملکرد آنها ارائه دهیم یا اینکه بگوییم امسال به نسبت سال پیش پیشرفت دانش آموز چگونه بوده است. اما اگر میخواهیم میزان پرورش فکری کودکان را ارزیابی کنیم باید به این باور برسیم که تبدیل به یک مسابقه کارآیی ندارد.